چرایی عاشقی نکردن

وای روزهاست که از یاد برده ام عاشقی کنم اصلا عاشقی چیست؟! مگر دل ما را نیز کسی می خرد همه از یاد برده اند خودمان هم از یاد برده ایم .یک روز نشستم با خود حساب و کتاب کردم دیدم دلی که خریداری ندارد اصلا برای چه عاشقی کند.

غصه ام گرفت چراغ های قلبم را خاموش کردم دریچه اش را بستم گفتم : خداحافظ قلب وامانده اگر معشوقه ما را دیدی سلامش برسان و بگو او تو را از نان خوردن انداخت!

بهلول نامه

بهلول و سوداگر

روزی سوداگری بغدادی از بهلول سئوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم ؟

بهلول جواب داد : آهن و پنبه .

آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقآ پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد باز روزی به بهلول

برخورد این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم بهلول ایندفعه گفت : پیاز بخر و هندوانه .

سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید و هندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه های

او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود فوری سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول که از تو مشورت نموده گفتی

آهن بخر و پنبه نفعی برده ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی ؟

تمام سرمایه من از بین رفت.بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا

شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی من هم از

روی دیوانگی به تو دستور دادم مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.


بدون شرح!

گفتی بخند ؛ خندیدم 

  دعوا کردیم ؛ گریه کردم

بهم اخم کردی ؛ سرمو انداختم پایین و هیچی نگفتم

 دوباره بهم لبخند زدی ؛ اینطوریاست؟ 

منم بهت میخندم 

 اما جا داره بگم ؛ غلط اضافی نکن !

شکایت نامه

شکایت نامه من سفید است!

کلاف نامه

نمی دانم دیگراز این عشق چه می میخواهم کلافه ام کلافه گاه عاشقانه وار حق را او می دهم و گاه با تمام وجود واز ته دل ازاو متنفر می شوم .

دلم با تمام وجود او را درک می کند و به خود می گوید بگذار زندگیش را بکند اما بعد دوباره همان دل بی در پیکر می گوید پس تو چی تو کجای این ماجرا هستی تکلیف 8 سال عاشق ماندنت چه می شود....

و این جاست که بغض گلویم را می ترکاندو بعد تبدیل کینه شده و بعد sms کوتاه برای مهشوق و سپس بحث و جدالی بی سرانجام .

و ای کاش که بتوان حرف دل را به معشوق گفت و معشوق دل پر خود سر تو خالی نکند .....

اما او معشوق است و .............  

عاشق نامه

امشب غم داشتی یه غم غریب یه غمی که آدم وقتی به صورتت نگاه می کرد همه چِیزو تا آخرش می خوند دوست داشتم جلوت گریه کنم ولی می دونی به خودم قول دادم دیگه هیچ وقت هیچ وقت اشکامو نبینی می دونی حس می کنم دیگه نباید غرورم رو جلوت بشکنم

امشب چشمات یه چیزی رو می خواست بهم بگه یه حرفی یه حرفی که گفتنش برات خیلی سخت بود بهم گفتی نمی خوای خوشی دیدارمون خراب بشه بعدش نگاهم به دسته گل افتاد یه دسته با چند شاخه رز و چند شاحه گل مریم می دونی تو اون موقع تمام حسم میگفت خودشه که برات گل خریده  همون رقیبم همونی که هر موقع بهش فکر می کنم بدم میاد از این که حس می کنم یه زمانی  باهاش بودی کنارش بودی یا شایدم دوستش داشتی کاش که این فکرو نمی کردم...........................................امید